پسرم از روز اول ماه رمضان شبها دیر میخوابی معمولا تا سحر بیداری و نزدیکهای 3 میخوابی خیلی خسته و کلافه میکنی هردومونو ولی یه کارایی میکنی که هم خنده ام میگیره و هم تعجب عزیزم وقتی که می خوام بخوابمونمت از دستم فرار میکنی و میری تو کمد قایم میشی و بعدش میری آشپزخونه و یه دستمال برمیداری و ساعت 2 نصف شب شروع میکنی همه جارو تمیز میکنی الهی من فدات شم که داری به مامانی کمک میکنی کلا همه کار میکنی فرشهای کوچیکو میاری وسط پذیرایی و جمع و جور میکنی فکر کنم از صبح تا شب 50 بار جا به جا میکنی و من میندازم سرجاش دوباره شما برمیداری و من هرازگاهی بی خیالت میشم و کاری به کارت ندارم اما نیم ساعت که ...